...

خدایا این بار بخوان با دقت!

این بار بخوانم با دقت تر!

معمار خوبی نبودم، دنیایی ساخته ام که از آن بی خبرم!

دنبالم خویشتن خویشم، گمش کردم، میجویم و نمیابمش!

دلم خود خواه شده است و عقلم افسرده به جایی نمیرود!

دست و پایم بی اختیار بی اختیار...

فکرم ترافیک شدیدی دارد!

مرغک خیالم گشنه و تشنه مانده است.

کل دنیای من همین است در گیری درگیری در گیری...

در گیری با دیگری!

خدایا نقاشم باش...

نه!

معمار و نقاشم باش!

دنیایم رابساز و رنگ بزن، رنگ آرامش...

همین رنگ زدن هر چند کم رنگ مرا شاد میکند...